و دوباره به ياد ...
نوشته شده توسط : دل سوخته

يه روزي  سر كوچه منتظرت بودم
تا بيايي و رد بشي تا فقط ببينمت و دلم اروم بگيره
اون روز از سر انتظار
اسمت رو  با اسم خودم رو درخت يادگاري نوشتم
اون روز نتونستم ببينمت
اما هر روز ميومدم و اون يادگاري رو ميديدم
از اون روزا سالها گذشته
هر وقت دلم برات تنگ ميشه
ميام و بيادت اون درخت و اون يادگاري رو ميبينم
 
امروز كه توي تابستان هواي بهار شد دلم يهو تنگ شده تنگ اون روزاي قشنگ

الان نزديك يه ساله كه ازت خبر ندارم هر نوع وسيله اي بلوك شده جالبه

وقتي دل رو روي چيزي بلوك مي كنيم همين مي شه

هوا شده زمستون ياد اون زمستون قشنگ كه بهاري قشنگتر دنبالش بود

نزديك هاي عيد فطره دلمون بهاري شده باشه با عبادت خدا

كاش مي شد دوباره دوباره هاي شيرين را آزمود اما حيف كه ديره





:: بازدید از این مطلب : 1068
|
امتیاز مطلب : 68
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : دو شنبه 7 شهريور 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: